پرستو کوچولو

دندان در آوردن لنا

دختر نازم دندون در می آورد چند وقتی بود که وقتی به لنا غذا می دادم احساس می کردم که قاشق یک صدای خاصی می ده وقتی که به لثه لنا می خوره راستش یک کمی شک کرده بودم که شاید لنا دندون در آورده وقتی هم به لثه هاش دست کشیدم چیزی متوجه نشدم  تا اینکه سه روزی پیش رامین داشت هویج می خورد که لنا اونو از دستش گرفت و کرد توی دهنش چند لحظه بعد دیدیم که یک تکه هویج و کنده توی دهنشه بعد که انگشتمو  زدم به لثه هاش فهمیدم که دندان پایین لنا یعنی همان دندان نیشش البته یکی شون  خیلی کوچولو دراومده خیلی خوشحال شدیم و ذوق کردیم نمی دونم چرا انگار که قرارنبوده که لنا دندون در بیاره حالا قراره براش  آش دندونی بپزیم که منم اصلا فلسفه اش&nb...
27 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

سلام عزیزکم بلاخره وقت کردم یک سری به وبلاگت زدم تو این چند روز گذشته دو سه بار با دخترم تنهایی رفتیم بیرون البته یکبارو با عمه سمیه رفتیم و خوشگلمو تو کالسکه نشوندیم راستشو بخوای با این خیابونهای پر چاله چوله مثل دو تا پت و مت عمل می کردیم و اصلا نمی تونستیم کالسکه رو خوب برونیم ولی بلاخره موفق شدیمو بعد از کمی گردش رفتیم خونه بابا بزرگ خیلی خوش گذشت مخصوصا که همش از دست خودمون و پت و مت کاریمون خندمون می گرفت، عسلمم که دیگه نگو از اون موقعبه بعد تا شال و روی سرم می بینه فکر می کنه که می خوام ببرمش گردش برای همین ذوق می کنه و دست و پا می زنه، امروز با بابا بزرگ تو آلمان حرف زدمو برای دخترم و هیربد داداش سفارش کرم ضد آفتاب دادم،چون خا...
18 ارديبهشت 1390

تدارک عید برای دخترم

  سلام عزیز دلم عسل مامانی ببخشید که این روزها کمتر به وبلاگت سر می زنم و نمی تونم زیاد بنویسم آخه خودت که می دونی نزدیک عیده سر همه مامانا شلوغه مخصوصا مامانایی که امسال اولین عید نی نی شونه دلم می خواد هفت سین امسال از سالهای قبل قشنگتر بشه چون من و بابایی تو پنج سال گذشته دو نفری پای هفت سین می نشستیم ولی امسال یک فرشته کوچولو هم به هفت سینمون اضافه شده و قشنگی سفره رو چند برابر کرده امسال اولین عیدیه که قشنگم با ماست الهی مامان فدات بشه هستی مامان عشق مامان،الهی که صد تا از این هفت سین و ببینی و صد سال شاد زندگی کنی به قول بزرگترها عاقبت به خیر بشی،منم حالا همش تو فکر تدارک عید با سفره ام هی فکر می کنم که سفره رو چه جوری ...
17 ارديبهشت 1390

واکسن شش ماهگی

سلام عزیز دلم بلای مامانی اگه بزاری می خوام بنویسم پریروز واکسن لنا رو زدیم عزیزم خیلی حالش بد شد از صبح که واکسنو زدیم تا شب مرتب جیغ کشید پاهاش خیلی درد می کرد و ما هم نمی تونستیم تکونش بدیم عمه مژگان اومده بود کمک اگه اون نبود که من دق می کردم شب هم تا صبح لنا توی تب سوخت مرتب پاشوی کردمو لباسهاشو در آوردم خدا رو شکر بخیر گذشت ولی چیزی که خیلی ناراحتم کرده اینه که توی بهداشت وقتی قد و وزنشو گرفتن گفتند که رشد قدش پایین بوده یعنی تو این دو ماه قد نکشیده و اونا هم گفتن به احتمال زیاد به خاطر سرما خوردگی شدیدی که داشته اینطور شده خیلی ناراحتم نمی دونم چیکار کنم برای آخر این ماه معاینه ویژه باید ببرمش...
10 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

امروز جمعه است طبق معمول لنا جونم خوابیده و بابا رامین در حال درس خوندنه و منم حوصلم سر رفته از امروز قراره که برای لنا سوپ وشروع کنم خدا کنه که خوشش بیاد فعلا برنامه رفتنمون به ترکیه  به هم خورده و بلیطها رو با کلی ضرر پس دادیم تا ببینیم که چی میشه هیربد کوچولو هم دو سه روزیه که آبله مرغون گرفته و مریضه لنا حالش بهتره و قراره ۴ اردیبهشت  واکسن نوبت چهارم یعنی هپاتیت و سه گانه رو نوش جان کنه فقط خدا خدا می کنم که حالش بد نشه و تب نکنه چون هر دفعه که واکسن می خوره خیلی ضعیف می شه.الهی فدای دخترم بشم که وقتی توی رورو ئک می شینه با اینکه پاهاش به زمین نمی رسه اونقدر خوشگل می شینه که انگار صد ساله روروئک سواره مرتبا سعی می کنه که ...
2 ارديبهشت 1390
1